کد خبر 8356
تاریخ انتشار: ۱۱ مهر ۱۳۸۹ - ۰۱:۱۸

همه منظور من در اين نوشتار، همه آناني است که قابيل وار، خون شهيد خويش را به پاي سران فتنه به حراج گذاشتند.

حميد داودآبادي در مطلب جديد وبلاگ "خاطرات جبهه" از ماجراي هابيل و قابيل براي کنايه خطاب به برخي بستگان شهدا که راهي غير از شهدا انتخاب کرده اند، استفاده کرده و نوشت:
چند سال پيش، مثلا اصلاح طلبان، عاشورا و شهادت حضرت اباعبدالله (ع) را نتيجه خشونت جدش ناميدند، و دفاع مقدس را نيز نماد خشونت طلبي معرفي کردند، و تا آن جا که در توان داشتند، ولايت فقيه و بسيج را مورد حمله و تهمت قرار دادند.
همان زمان يکي از آن قافله قابيلي، سعي کرد با ژست روشنفکري و براي خوش آمد دوستان غرب نشينش، دين، فقاهت، ولايت و هر آن چه به ايمان مردم ربط دارد نفي کند، که شديدا مورد اعتراض ملت مسلمان ايران قرار گرفت و حتي در دادگاه نيز محکوم شد. آن زمان، مجله چلچراغ به کمک او آمد و با انتشار عکسي از وي که غريبانه بر مزار شهيدي نشسته بود، سعي کرد تا با عنوان اين که وي برادر شهيد است، از فشارها بکاهد. با ديدن آن عکس رياکارانه، اين مقاله در ذهنم نقش بست که با توجه به حوادث اخير، گسترشش دادم و شد اين:
همه منظور من در اين نوشتار، همه آناني است که قابيل وار، خون شهيد خويش را به پاي سران فتنه به حراج گذاشتند.
آه برادر کجايي تا ببيني چگونه امروز، عده اي با سوءاستفاده از نام تو، راي ملت را غصب کردند!
آه عزيز مظلوم، نيستي تا ببيني چگونه عده اي ثمره پاک خون تو را بر باد داده اند!
کجايي برادر تا ببيني عده اي قدر ناشناس، چگونه بر من و ما مي تازند و انگار نه انگار که ما نيز خانواده شهيد هستيم! آن هم سردار شهداي اهل زمين!
کجا بودند مدعيان امروزي، آن هنگامي که برادر من، مظلومانه و غريبانه در برابر ظالمان سينه سپر مي کرد؟
کجا بودند آناني که امروز مدعي پيروي از شهدا شده اند، آن هنگام که برادر از جان عزيزتر من، زير ضربات سنگين دشمن جان مي داد؟
کجا مي فهمند دروغ گويان امروزي که برادر شهيد من، سردار دلير جبهه ها، هنگامي که جان از بدنش رخت مي بست، چگونه نام مرا فرياد زد؟
چه مي فهمند دشمنان امروزه من، که وقتي هابيل شجاعانه شهد شهادت نوشيد، در چشمان من نگريست و گفت: همه اميد من تو بودي برادر!
اصلا شما مي فهميد برادر شهيد بودن يعني چه؟
نکند گرفتن چند تا پست و مقام دنيايي و برخي امکانات را نان خوري از خون برادر مي دانيد؟ استغفرالله!
شايد انديشيده ايد من اشتباه مي کنم که اين گونه سنگ برادر شهيدم را بر سينه مي کوبم؟
من اگر از برادر خويش نگويم و نسرايم، امروز از که بگويم؟
من قابيل، چکيده همه آن چيزهايي هستم که هابيل براي آنها جان داد.
من قابيل، برادر شهيدي مظلوم هستم که اگر امروز بود، حتما در گوشه زندان ها بسر مي برد!
من قابيل، برادر عزيزي هستم به نام هابيل که اگر امروز حضور داشت، مطمئنا دست بندي سبز بر دست مي بست و در خيابان سطل زباله به آتش مي کشيد!
من قابيل، يادآور شهيدي گمنام هستم که اگر امروز در کنار ما بود، حتما به ملاقات دوست مظلوم من کروبي مي رفت و يا در مقابل خانه آن بست مي نشست!
من قابيل، يعني همه آن چه هابيل مي گفت.
من قابيل، يعني نماينده همه شهيدان در جنبش سبز!
من قابيل، يعني همه آن چه هابيل و هابيليان مي انديشيدند.
و هابيليان نمي انديشيدند مگر آن چه من و امثال من، امروز مي انديشيم!
من و ما قابيليان، امروز پرچمداران خون شهيد خويشيم و پيراهني خونين همچون پرچم! در دست داريم!
ما قابيليان، امروز داعيه داران شهيدانمان هستيم!
اگر آن روز برادرم هابيل، دم از ولايت مي زد، از سادگي اش بود؛ وگرنه نگاه من به ولايت، امروزي و تحت تاثير تفکرات روشنفکرانه گنجي و سروش است!
اگر هابيليان آن روز در راه دفاع از ولايت فقيه جان خويش باختند، دليل نمي شود من نيز همان راه را بپيمايم. پس آزادي تفکر و عقيده چه مي شود؟!
اگر هابيل آن روز آن گونه مي انديشيد و آن گونه مظلومانه به شهادت رسيد، قرباني خشونت جد خويش گشت، وگرنه من و ما که از اول با هرگونه خشونت طلبي مخالف بوديم.
اصلا هابيل، اگر امروز بود، از من و ما اصلاح طلب تر بود و مطمئنا حتي به جبهه هم نمي رفت!
اگر هابيل امروز بود، يقينا ديگر پاي در جبهه نبرد با دشمن نمي گذاشت و همدوش من و ما، در خيابان ها زير پرچم موسوي و کروبي سينه مي زد!
اگر هابيليان امروز بودند، همه شان مقابل ولايت فقيه سينه سپر مي کردند و فقط و فقط هر آن چه را من، قابيل برادر دوست داشتني اش مي گويم، مي گفت!
امروز، هابيل در من قابيل تجسم عيني پيدا کرده است.
امروز شهيد فقط و فقط يعني من.
امروز که مي بيني زيرزمين خانه خويش را زير و رو کرده چهارتا عکس زمان جنگ، همچون بني صدر در بازديد از عقبه هاي جبهه رو مي کنم، چون نياز دارم تا نفهم هايي چون شما، بفهمند که من، قابيل برادر شهيد هابيل هستم!
مرا بشناسيد و سپس ادعاي پيروي از راه شهدا بکنيد.
بفهميد که در برابر کسي ايستاده ايد که نماينده شهداي مظلوم است.
شهدايي که غريبانه، جان دادند تا من و امثال من، امروز زير بيرق موسوي و کروبي، موس موس کنيم و يادشان را گرامي بداريم!
مرا بفهميد که اگر نفهميد، مجبورم مهر از زبان برگيرم و بگويم هر آن چه را از شما پيروان ظالم قابيل و قابيليان بر ما رفته است!
مرا درک کنيد وگرنه براي آن که حيثيت شما را ببرم، حتي حيثيت هابيل نيز برايم پشيزي ارزش ندارد!
هابيل که هيچ پدر و مادرم به فداي آن دو که امروز شده اند مدافع من و ما و لي لي به لالاي مان مي نهند!
براي آن که بهتر من و ما را بشاسيد، يک بار ديگر خود را معرفي مي کنم تا خجالت بکشيد:
من، قابيل برادر مظلوم شهيد هابيل هستم که سال هاست مورد تهمت قرار گرفته ام.
من در دفاع از خون برادر خويش، در راه موسوي و کروبي جان در طبق اخلاص نهادم و سينه سپر هر بلايي نمودم.
من قابيل، برادر شهيد هابيل، فرزند حضرت آدم سلام الله عليه و حضرت حوا سلام الله عليها هستم!
من فرزند پيامبرم. همچون پسر نوح!
پس مرا بشناسيد و پاس داريد! که اگر شما نشناسيد و پاس نداريد، به که رو آورم؟!

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس